خلای چپ در دموکراسي افغاني
عظيم بابک عظيم بابک

خلای چپ در دموکراسي افغاني

درست چهار سال قبل در همين روزها طرحپردازان سياسی وگردانندگان چرخ استيلا وسلطه جويي جهانی به انديشهء صدور "دمکراسی" به افغانستان افتادند.قبل از آن افغانستان در زير پاشنه های پولادين خشم ،خشونت،انتقام،تعصب مذهبی واستيلاگری خرد وخمير ميشداقتصاد،فرهنگ،نهادهای سياسی واجتماعی کشور يکی پی ديگر مضمحل ومتلاشی ميگرديدندوشيرازهءيگانگی ملی افغانها در آستانه فروپاشی بود.آنهايي که قبلانسخهء صدور تندروی دينی و شيوه های دکتاتور منشی حکومتداری را برای جامعهء عنعنه يي افغانی توصيه ميکردند،زمانی به مهلک بودن آن پی بردند که پيامدهای ناگوار آن بقای تمدن شانرا تهديد ميکرد.بنابر آن به تغيرچرخش در سياستهای منطقه يي خود در پيرامون افغانستان پرداختند.

مردم افغانستان وازجمله نيروهای منور جامعه که از اختناق وظلمت مسلط بر فضای سياسی جامعه به ستوه آمده بود،ازين تغير سياستها به عنوان بازشدن دريچه ای بسوی نور آزادی استقبال کردو تاکنون در مخالفت با آن آواز بلند نکرده تا بدينوسيله سد راه بازگشت دوبارهء نيروهای واپس گرا گردد.

اکنون پس از گذشت چهار سال ،حلقات متعدد سياسی افغان از دگرگونيهای سياسی در جامه تحليل ونتيجه گيری های معين را ميکنندودر رابطه با آن مشی و موضعگيری سياسی خود را روشنتر ميسازند.

صدور واستقرار دموکراسی در افغانستان بايد از طريق ايجاد و"احيای "نهاد های دموکراتيک وانفاذ قوانين دموکراتيک صورت ميگرفت.با آنکه نهادها وقوانين ايجاد،تصويب ونافذشده اند،اماتاکنون چنان نظام دموکراتيک که در آينده بتواند ضامن ومحافظ اين پيروزی های مدنی وسياسی باشد،ايجادنگرديده است.در نظام کنونی اهرمهای اساسی سياسی وحقوقی تا هنوز در دست کسانی متمرکز گرديده است که تا ديروز خصومت خود را با دموکراسی کتمان نميکردند.اين نيروها که مسوليت جنگهای قدرت طلبی و جنايات انکارناپذير ضد بشری را به عهده دارند،امروز اين" شانس طلايي"را نصيب گرديده اند تا در زير چتر حمايت ايالات متحدهء امريکا وبر بنياد يکی از معادلات سياستهای جنگی آن(دشمن دشمن من،دوست من است.)چرخ "دموکراسی افغانی" را بدلخوای خودبه گردش درآورند.

اين نيروها که در هنگام تعرض امريکا نقش سپاه افغانی آنرا درنبرد برضد افراطيون دينی ايکه بعدا تروريست ناميده شدند،ايفا کردند،توانستند بر سير بعدی جريانات وتشکل وقوام نظام سياسی افغانستان تاثير قاطع بگذارند.آنها ازين شانس طلايي برای تقويت وتحکيم پايگاه های موثريت واعمال نفوذ خود تا حد نهايي سود بردند.واکنون چنان شبکه ء پر دامنهءمافيايي اعمال نفوذ سياسی واقتصادی را در افغانستان هدايت ميکنند که برای سالهای متمادی موضع مسلط آنها رادر سيستم سياسی آيندهء افغانستان تامين و تضمين ميکند.

درست از همان روزهای نخست ظهور دموکراسی افغانی تاکنون ندای مردم ونيروهای روشنگرای جامعه برای پايان بخشيدن به سلطه ئ جنگ سالار ها بلند است.خواست وضرورت تاسيس نهاد های تمثيل قدرت دولتی در استانها وقصبات باگذشت هر روز برازنده وبرجسته تر ميگردد.تاکنون پاسخ به اين خواستها به حرف ووعده های تسکين دهنده محدود بوده و هيچگونه گام عملی درين رابطه اتخاذ نگرديده است.علاوه برين نيروهايي که در ولايات بدور محور جنگسالاری ميچرخند،توانستند درين مدت کوتاه مهره های اساسی قدرت سياسی را غصب کنند وشبکه های مرموز وگذرگاه های پرمنفعت مواد مخدر را تحت تسلط خود درآورند وموقف خود را در سطح استقامت دهنده گان سياستهای آتی دولت کنونی ارتقا دهند.ظهور وحضور اين نيرو ها در نهاد های حقوقی وقضايي کشور هرگونه اميد به ايجاد جامعهء مدنی را به ياس مبدل کرده است.

همزمان با تقويت نفوذ جنگسالار هاانديشه ها وانگيره های قومگرايي در بين" نماينده گان وبزرگان"اقوام پشتون ،تاجک،هزاره وازبک کشورعمدا تحريک وتر غيب ميگردد.در حالي که اين "نمايندگان وبزرگان"با گذشت هر روز مقتدر تر وثروتمند ترميگردند،دامنهء فقروتنگدستی ونيازمندی اقتصادی در بين اقوام کشورتوسعه مييابد.تقويت نقش ومقام"روسا وبزرگان"اقوام وخانها واربابهای محل بارديگر ما را بياد احيای شيوه های حکومتداری در دورهء قبل از 26 سرطان 1352 مياندازد.گرداننده های اصلی چرخ سياست در افغانستان ميدانند که همين شيوه های عنعنه يي قرون وسطايي وملوک الطوايفی مانع اساسی در راه ايجاد دولت موثر ومستعد به حاکميت در افغانستان بود.احياو تقويت اين شيوه ها با نظامی که هدفش ايجاد نهاد های دموکراسی حاکميت است،متعارض ميباشد.

اکنون که گرايشات و سمتگيری های سياسی نيروهای شامل دردموکراسی افغانی روشن گرديده ،ضرورت حضور فعال نيروی مخالف (اپوزيسيون)روشنگر،عدالتجو وترقی پسند در جامعه مبرم و اجتناب ناپذير ميگردد.بر پايهء تحليل از ويژه گيها ی جريان تکوين و قوام دموکراسی در چهار سال اخير ميتوان نتيجه گرفت که اين نيروی مخالف ميتواند چپ ديروز افغانستان باشد.چپ ديروز افغانستان که در وجود سازمانهای متعدد و منشعب از حزب دموکراتيک خلق افغانستان ،سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان ،حزب متحد ملی آقای نوالحق علومی ،نهضت ميهنی دموکراسی وترقی افغانستان وافراد منور غير وابسته تمثيل ميگردد،ميتواند نقش نيروی مخالف روشنگرا را در جامعه به عهده بگيرد.نيروی مخالف دريک دموکراسی نيروی دشمن نظام نيست بلکه جز لاينفک آن ميباشد.دموکراسی بدون موجوديت اپوزيسيون ناقص است.فقدان نيروی چپ مبين خلای جدی در دموکراسی نو بنياد ماست که بايد مرفوع گردد.درغير آن تسلط جناح های افراطی بنيادگرا ومتعصب در يک نظام دموکراتيک موجوديت وبقای آنرا تهديد ميکند.

 


October 4th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات